بدون اضافه وزن – فصل سوم

در ادامه مرور بخش هایی از کتاب «بدون اضافه وزن»، امروز فصل سوم این کتاب را با هم مرور می کنیم. شما می توانید فصل دوم این کتاب را اینجا بخوانید.

عزت نفس

عزت نفس مهم‌ترین خصوصیتی است که فرد برای دستیابی به حس رضایت‌مندی باید آن را در خود گسترش دهد. زیرا همین عزت نفس است که باعث شکل‌گیری زندگی شاد و معقول می‌شود. افراد چاق معمولاً عزت نفس پایینی دارند. در حالی که اغلب افراد می‌توانند ترس‌ها و عدم اعتماد به نفس خود را پنهان کنند، افراد چاق چاره‌ای ندارند: بدن چاق آنها در معرض دید عموم قرار دارد. این «نمایش جسمانی احساسات» در اغلب موارد به معنای آن است که افراد دچار اضافه وزن سوژۀ‌ تمسخر و تحقیر بسیاری از افراد بی‌ملاحظه می‌شوند.

افراد چاق با تبعیض روبرو هستند

فرد دچار اضافه وزن عادت کرده است که با او مانند یک شهروند درجه دو رفتار شود. در تمام حوزه‌های زندگی، با او مانند فرد ضعیف و در حاشیه برخورد می‌شود. به نظر می‌رسد حتی افرادی که می‌بایست آگاهی و شناخت بهتری داشته باشند نیز اضافه وزن را صرفاً ناشی از کنترل پایین شخص بر روی زندگی خود می‌دانند.

ممکن است از پزشک‌تان شنیده باشید که «اگر فقط کمی زودتر از پشت میز غذا بلند شوی، اضافه وزنت از بین خواهد رفت». اما می‌دانید که به راحتی نمی‌توانید از میز غذا دل بکنید، هر چند که فکر می‌کنید پزشک‌تان می‌داند چه می‌گوید. خوشبختانه، تمام پزشک‌ها تا این حد سرزنش‌گرانه برخورد نمی‌کنند.

و دربارۀ‌ خانم جونز که همسایۀ‌ بغلی شما است، بسیار لاغر است و همین حرف پزشک‌تان را تکرار می‌کند، چه نظری دارید؟ در مواجهه با این قبیل تحقیرها، ممکن است به راحتی خود را یک آدم شلخته و ترسو قلمداد کنید که هیچ اراده‌ای ندارد. دکتر و خانم جونز تنها افرادی نیستند که به شما و ۱۵ کیلوگرم اضافه وزن‌تان به دیدۀ‌ تحقیر می‌نگرند. نادانی و وسواس فکری در مورد ظاهر جسمی باعث شده‌اند فرهنگ ما به جایی برسد که افراد دچار مشکلات وزنی را به طور غیرمنصفانه‌ای آزار دهد. جای شگفتی نیست که افراد چاق از عزت نفس پایین رنج ببرند.

از آنجا که تبعیض بر علیه افراد چاق در تمام حوزه‌های جامعۀ‌ ما بسیار شایع است، این مسئولیت همۀ‌ مردم (چه چاق باشند و چه لاغر) است که بر این قضاوت تبعیض‌آمیز غلبه کنند و دلسوزتر و فهمیده‌تر باشند.

این مورد جزء مسئولیت‌های شما هم هست!

منظورم از انتقاد از افراد بی‌ملاحظه این نیست که افراد چاق را به عنوان قربانی معرفی کنم. نمی‌توانید به خودتان اجازه بدهید که به خاطر نگرش‌های بی‌عاطفۀ‌ دیگران در ترحم به خود غرق شوید. تنها کاری که می‌توانید بکنید این است که مسئولیت بازسازی عزت نفس خود را به عهده بگیرید.

در اغلب موارد، سوء تفاهم عمده‌ای در مورد چیستی عزت نفس وجود دارد. بر خلاف عقیدۀ‌ عوام، عزت نفس نه خودبینی است نه خودپرستی. دیکشنری وبستر عزت نفس را این گونه تعریف می‌کند «اطمینان به خود و رضایت از خود». کلیدواژه‌هایی که در اینجا شاهد آنها هستیم «به» و «از» هستند: به خود و از خود، یعنی چیزی از درون خود شما. به عبارت دیگر، شما خودتان را همین طور که هستید دوست دارید.

افراد خودپرست، گزافه‌گو و نکوهش‌گر بایستی این اطمینان را از بیرون خود به دست بیاورند. برای آنها می‌بایست این اطمینان ابتدا از دیگران به آنها برسد زیرا آنها چنین چیزی را در درون خود ندارند. شخصی که عزت نفس بالایی دارد مجبور نیست به تمام دنیا بگوید که چه شخص فوق‌العاده‌ای است زیرا این موضوع از قبل برای همه و به خصوص برای خودش هویدا شده است.

ریشه‌های عزت نفس پایین را معمولاً می‌توان در جوانی فرد پیدا کرد. در اغلب موارد به کودکان گفته می‌شود که «نباید از خودت تعریف کنی». کودک معمولاً این نصحیت را این گونه تعبیر و تفسیر می‌کند که حتماً به اندازۀ‌ کافی خوب نیست و بنابراین اعتماد به نفس او از بین می‌رود

پرخورها خودشان را در مرتبۀ‌ دوم قرار می‌دهند

دوست داشتن خود به هیچ وجه خودخواهی یا غیرمنصفانه نیست. اگر خود شما به اندازۀ‌ کافی به خودتان اهمیت نمی‌دهید، چرا دیگران باید این کار را بکنند؟ ابراز علاقۀ‌ دیگران به انسان همواره با توانایی پذیرش مهر و محبت از سوی خود شما آغاز می‌شود. شما شایستۀ‌ آن هستید.

متأسفانه، پرخورها در زمینۀ‌ دوست داشتن خود با مشکل بسیار بزرگی روبرو هستند. آنها همواره خودشان را در جایگاه دوم، سوم یا دهم لیست اولویت‌های خود قرار می‌دهند. یکی از مشتریان من به نام آدل یکی از مثال‌های مناسبی است که در این زمینه می‌توان به آن اشاره کرد. آدل به این که «مامان بسیار خوبی است» خیلی افتخار می‌کرد. او آموزگار یک مدرسۀ‌ ابتدایی بود، با یک پروفسور ازدواج کرده بود و دو بچه داشت. او از بسیاری از فعالیت‌های اجتماعی حمایت می‌کرد و یک خانه‌دار تمام عیار بود. آدل در عین حال عصبانی، خسته و سرشار از نفرت بود. چرا؟ زیرا او اجازه می‌داد تمام این تقاضاهای بیرونی به نیازهای شخصی خودش اولویت پیدا کنند.

وضعیتی که او در خصوص آن با من صحبت کرد شرایط یک روز عادی او را به خوبی نشان می‌دهد. وقتی که آماده می‌شد تا در پایان روز مدرسه را ترک کند، شوهرش تماس گرفت و گفت جلسۀ‌ کاری مهمی دارد و نمی‌تواند طبق برنامه پسرشان را به کلاس موسیقی ببرد، و از او خواست که این کار را به جای او انجام دهد. آدل نیز قرار کاری مهمی داشت اما از روی وظیفه‌شناسی نیازهای خود را نادیده گرفت و قرار خود را لغو کرد تا پسرش را به کلاسش برساند. پس از کلاس موسیقی، او به خانه رسید و می‌خواست با روزنامۀ‌ چاپ عصر خودش را مشغول کند تا کمی هم استراحت کرده باشد. همین که وارد خانه شد، پسر دیگرش تماس گرفت.

او با عصبانیت تمام گفت: «بابا حتماً یادش رفته که دنبال من بیاید. من توی زمین تمرین فوتبال هستم. لطفاً بیا و منو ببر».

یک بار دیگر، آدل خودش را نادیده گرفت و به دنبال پسرش رفت. وقتی که به خانه بازگشت، پسر دیگرش به او اطلاع داد که «بابا زنگ زد و گفت آماده شوی تا با هم در یک شام کاری حاضر شوید». اخم‌های آدل در هم فرو رفت. تمام چیزی که او می‌خواست کمی آرامش و سکوت بود.

البته آن موقع او اصلاً گرسنه نبود اما فشار ناشی از منازعۀ‌ بین نیازهای خودش و حس تعهد در برابر سایرین در نهایت باعث شد که او بخورد… و بخورد… و بخورد. از ۴ بعدازظهر به بعد، او مدام شکلات و آب‌نبات خورده بود تا ناکامی خود را از بین ببرد و سیب‌زمینی سرخ کرده هم می‌خورد تا عصبانیتش را فرو بنشاند.

آدل خودش را در جایگاه دوم قرار داده بود و این مسأله برای او بسیار گران تمام شد. اما خود او اجازه داده بود که این وضعیت گسترش پیدا کند. عزت نفس او به اندازۀ‌ کافی بالا نبود که به خودش اجازه بدهد به دیگران «جواب منفی» بدهد. او به سادگی می‌توانست خانواده‌اش را سرزنش کند اما این وضعیت تقصیر آنها نبود. او باید مسئولیت اطمینان یافتن از برآورده شدن نیازهای خود را بر عهده می‌گرفت. فقط خود او می‌توانست این کار را انجام دهد.

طی چند ماه که با هم کار کردیم، آدل توانست حس قدرتمندی از ارزش شخصی را در خود ایجاد کند. او اکنون درک می‌کند که اولویت دادن به خود به هیچ وجه خودخواهی نیست. در حقیقت، او در حال حاضر به الگوی بسیار بهتری برای فرزندان خود تبدیل شده است و شوهرش هم بیش از گذشته به او احترام می‌گذارد. بهتر از همه این که اکنون آدل خودش را دوست دارد. و خودش را با عشق و احترام (و نه با خوراکی و شیرینی) تغذیه می‌کند.

آدل بارها و بارها بر دو نکته تأکید کرد که این دو می‌توانند برای شما هم راهگشا باشند: «وقتی من برنده باشم، دیگران هم برنده‌اند» و «بدون این که ریسک کاهش عشق و محبت وجود داشته باشد، می‌توانم به دیگران نه بگویم».

پرورش افکار محبت‌آمیز در ارتباط با خود

یک لحظه مکث کنید و برخی از موارد ناخوشایندی را که دربارۀ‌ خود اظهار داشته‌اید به یاد بیاورید. به این مسأله فکر کنید که این موارد چه اثر سوئی بر شکل‌گیری عزت نفس شما داشته‌اند. آیا جملات زیر برای شما آشنا هستند؟

  • «چقدر بی دست و پا هستم»
  • «اگر به شانس من باشه، حتماً شکست می‌خورم»
  • «از خودم متنفرم»

اگر ذهن خود را با این قبیل افکار نامناسب برنامه‌ریزی کرده باشید، یقیناً عزت نفس شما هم وضعیت مناسبی نخواهد داشت. ممکن است آگاهانه متوجه نشده باشید که این حرف‌ها را به خودتان می‌زنید اما با اندکی صرف وقت و ارزیابی دقیق متوجه خواهید شد که به این قبیل فکرها عادت کرده‌اید. با تغییر این طرز تفکر، می‌توانید میزان خوددوستی را تغییر دهید. عزت نفس بالا بهترین هدیه‌ای است که می‌توانید به خودتان بدهید. زیرا عزت نفس در واقع مانند بنیانی است که می‌توانید زندگی خوبی را بر روی آن بنا کنید.

من فهرستی از تمرین‌های جالب برای بهبود عزت نفس را آماده کرده‌ام. آنها به خودی خود نوعی «درمان قطعی» محسوب نمی‌شوند اما به شما کمک خواهند کرد آگاهی‌تان از خودتان و نیازهایتان افزایش یابد (در فصل هشت بیشتر به این موضوع خواهم پرداخت). پیش از این که مطالعۀ‌ خود را ادامه دهید، از شما می‌خواهم قدری تامل کنید و چشمان خود را برای لحظه‌ای ببندید. یک نفس عمیق بکشید و به خودتان بگویید: «من (اسم‌تان را به زبان بیاورید) عاشق خودم هستم».

شما اکنون در مسیر درست قرار دارید.

سایر موانع تغییر مثبت

همین طور که تلاش می‌کنید وزن خود را کاهش و عزت نفس‌تان را افزایش دهید، ممکن است برخی افراد خاص هم باشند که به صورت ناخودآگاه (یا حتی آگاهانه) سعی کنند تلاش‌های شما را مختل کنند. یکی از مراجعین من به نام لین وقتی که در گروه‌مان تمرین تجسم فکری را انجام دادیم، به وضوح این مسأله را مشاهده کرد.

من از گروه خواستم تصور کنند که در یک باغ کاملاً آرام هستند. قرار بود که یک مسیر آجرفرش شده را بپیمایند تا به یک استخر برسند و سپس به آب نگاه کنند تا بتوانند تصویر شخصی را که احتمال دارد سعی کند مانع کاهش وزن آنها شود در آن ببینند.

لین شوهر خود را در آب دید که یک کیک در دست داشت. او حیران و متعجب بود تا این که پس از آن به تدریج زمان‌های دیگری را که وزن کم کرده بود به خاطر آورد. شوهر او دائماً او را تشویق به خوردن می‌کرد (البته به طرق زیرکانه). شوهر لین احساس می‌کرد که از ناحیۀ‌ زیبایی و اعتماد به نفس فزایندۀ‌ لین در معرض خطر قرار دارد. او احتمالاً به صورت ناخودآگاه فکر می‌کرده است که اگر لین بیش از حد جذاب شود، ممکن است دیگر او را نخواهد، و در نتیجه بهتر است که او را چاق و وابسته به خود نگه دارد.

اگر در زندگی خود کسی را دارید که به واسطۀ‌ تغییر جسمی و احساسی شما در معرض خطر قرار می‌گیرد، بهتر است به او بگویید که مشکلی برای رابطه‌تان به وجود نخواهد آمد. رک باشید و موضع خود را تضعیف نکنید. شما شایستگی این را دارید که این تغییر مثبت را در زندگی خود به وجود بیاورید.

برخی اوقات اگر وزن مادر به تدریج کاهش پیدا کند، کودکان دچار ترس و وحشت می‌شوند. آنها این گونه فکر می‌کنند که انگار مادرشان دارد بخشی از خود را از دست می‌دهد. به کودکان اطمینان بدهید که همیشه همان مادر خوبی که آنها دوستش دارند و قدرش را می‌دانند خواهید ماند.

مادران مقایسه‌گر در اغلب موارد در پرخوری کودکان خود نقش دارند. مادر خود را در زمان بچگی‌تان به خاطر بیاورید و سعی کنید تشخیص دهید که آیا مادر شما نیز این گونه بوده است یا خیر. آیا هیچ گاه پیش نیامد شما را تشویق کند غذایی را که به آن میل ندارید بخورید؟ هیچ‌وقت نشد که از ظاهر شما انتقاد کند و شما را بدقیافه خطاب کند یا به عیب‌هایی مانند بینی بزرگ‌تان اشاره کند؟

این احتمال وجود دارد که او احساس می‌کرده پدر شما بیشتر از آن که به او توجه کند و علاقه نشان دهد به شما محبت ورزیده و مهربانی کرده است. ممکن است به طریقی با شما رقابت کرده باشد. اگر به اندازۀ‌ کافی به شما غذا می‌داد تا شما را چاق و غیرجذاب کند، در این صورت شاید می‌توانست یک بار دیگر بخشی از این توجه را به سمت خود جلب کند. این مورد معمولاً نوعی مکانیسم دفاعی ناخودآگاه از سوی مادر است. در حالی که ممکن است هرگز هیچ‌گونه نیت بدخواهانه‌ای هم در دل نپرورانده باشد، باز هم کارهای او آسیب‌زننده بوده‌اند.

اگر به این نتیجه رسیدید که مادرتان گناه غذا خوراندن اجباری به شما را مرتکب شده تا وضعیت خود را در درون خانواده بیمه کند، در این صورت او را ببخشید و فراموش کنید. زیرا این احساس بد اکنون هیچ فایده‌ای برای شما ندارد و تنها یک بار احساسی غیر ضروری است.

چند کلمه دربارۀ‌ شکلات

شکلاتِ شیرین، خامه‌ای و خوشمزه. آیا تا به حال به رابطۀ‌ عاشقانۀ‌ خود با شکلات فکر کرده‌ایم؟ ما در عین حال هم عاشق شکلات هستیم و هم از آن متنفریم. دانشمندان اشتیاق ما به شکلات را بررسی کرده‌اند و به یافته‌های جالبی رسیده‌اند.

به نظر می‌رسد که وقتی فرد شکلات را می‌خورد، نوعی واکنش شیمیایی در مغز او آغاز می‌شود که مشابه احساساتی است که فرد در زمان عاشق شدن تجربه می‌کند. این حس «همه چیزِ خوب و آرام است» مطمئناً هنگامی که شکلات می‌خوریم به اندازۀ‌ زمانی که عاشق می‌شویم شدت ندارد اما به هر ترتیب در مقیاس کوچک‌تر حضور خود را نشان می‌دهد. اگر احساس می‌کنید که انگار مجبورید این شیرینی خاص را بخورید، ممکن است بخواهید از خودتان بپرسید که آیا شما هم به صورت ناخودآگاه از شکلات در زندگی خود به عنوان جایگزینی برای عشق استفاده می‌کنید یا خیر.

این قبیل یافته‌ها دربارۀ‌ اثر شکلات روی احساسات انسانی بیش از پیش این تئوری را ثابت می‌کنند که اکثر زنان چاق در زندگی خود از کمبود عشق و محبت رنج می‌برند. آنها (و البته شما) لایق عشق واقعی و مهربانی واقعی هستید. هیچ جایگزینی را به جای آن نپذیرید، حتی شکلات را!

نگرش‌های کوته‌بینانه در مورد افراد لاغر

یکی از دوستان خوبم اخیراً ماجرایی را برای من تعریف کرد که قضاوت نادرست افراد چاق در مورد افراد لاغر را به خوبی نشان می‌دهد. دوست من که مشکل وزنی هم دارد، در طبقۀ‌ سوم ساختمان بلندی کار می‌کند که او و همکارانش از آن بالا عابرین پیاده را در خیابان جلوی ساختمان تماشا می‌کنند. هر زمان که زن لاغری را می‌بینند که از آنجا پیاده عبور می‌کند به اظهار نظرهایی از این دست می‌پردازند که «با اون بچه، پیاده؟ باید احمق باشه» و «خوشگله ها اما احمق به نظر می‌رسه». عجیب است که آنها زنانی را که با گفته‌های خود تحقیر می‌کنند اصلاً نمی‌شناسند!

این قبیل اظهار نظرها، که برای توجیه چاقی خود از آنها استفاده می‌کنند، برای این زنان گران تمام می‌شود. آنها به صورت ناخودآگاه به خودشان می‌گویند که با وضعیت ناگوار خود مشکلی ندارند. اگر باور داشته باشند که زنان لاغر احمق هستند، هرگز نمی‌توانند به خودشان اجازه دهند که لاغر شوند زیرا در این صورت ممکن است آنها هم احمق شوند. به خودتان اجازه ندهید این نگرش غلط شما را فریب دهد.

یادآوری‌های فصل سوم

۱. عزت نفس مهم‌ترین سنگ بنای یک زندگی لذت‌بخش است.

۲. تبعیض بر علیه افراد چاق بسیار بیشتر است و همین باعث می‌شود که عزت نفس آنها باز هم کمتر شود.

۳. عزت نفس خودپرستی نیست. دوست داشتن خود به هیچ وجه خودخواهی نیست.

۴. شما باید خودتان را در مرتبۀ‌ اول (و نه جایگاه دوم) قرار دهید.

۵. ذهن خود را با افکار خوددوستی برنامه‌ریزی کنید.

ادامه دارد…

مطالعه فصل چهارم…

 550 بازدید