بدون اضافه وزن – فصل دوم

دلایل پرخوری شما

در فصل اول کتاب بدون اضافه وزن درباره رژیم های غذایی صحبت کردیم. در این فصل قصد داریم درباره دلایل پرخوری صحبت کنیم.

خود غذا تأثیر چندانی در اضافه وزن شما ندارد بلکه استفاده از غذا برای جبران نیازهای حل نشدۀ‌ ناخودآگاه ما است که ما را دچار مشکلات وزنی می‌کند. همۀ‌ ما برای بیان خستگی، درد و ناراحتی‌های خود روش‌های شخصی خودمان را داریم. برخی افراد به الکل و مواد مخدر روی می‌روند. اکثریت قریب به اتفاق هم به غذا گرایش پیدا می‌کنند.

خیلی اوقات مراجعان من به سادگی دلیل اضافه وزن خود را این گونه بیان می‌کنند که عاشق خوراکی‌ها هستند. شاید این بهانه با عقل جور در بیاید اما اگر از یکی از دوستان خود که به صورت طبیعی لاغر است هم بپرسید که آیا از خوراکی‌های خوب لذت می‌برد یا خیر، به احتمال بسیار زیاد خواهد گفت از غذاهای خوب کاملاً لذت می‌برد.

این توجیه قدیمی که «باید متابولیسم کُندی داشته باشم» هم جواب نخواهد داد. این ایده که سرعت‌های متابولیکی متفاوتی وجود دارد و از آن برای توجیه تفاوت‌های وزنی شدید استفاده می‌شود نیز مبنای علمی ندارد. این قضیه هم درست نیست که متابولیسم شما همزمان با بالا رفتن سن‌تان آنقدر کند می‌شود که باعث اضافه وزن غیر قابل اجتناب می‌شود. کارشناسان پزشکی به این نتیجه رسیده‌اند که متابولیسم اندکی کندتر می‌شود اما این کند شدن به اندازه‌ای نیست که به عنوان مجرم اصلی اضافه وزن‌های ۱۰ کیلوگرمی شناخته شود. و با وجود آنکه مطمئنیم می‌بایست غدد «فوق‌العاده فعالی» داشته باشیم، اقلیت بسیار معدودی می‌توانند اضافه وزن خود را به عدم تعادل کارکرد غدد نسبت دهند.

دکتر ادوارد مارشال، نویسندۀ‌ کتاب طرح مارشال، می‌گوید: «مطالعات مختلف نشان می‌دهند که فرایند کلی مواد غذایی در بدن افراد چاق و لاغر هیچ تفاوتی با هم ندارند. این ایده که افراد متابولیسم‌های مختلفی دارند، یعنی برخی افراد غذا را بلافاصله می‌سوزانند و برخی دیگر آن را به چربی اضافه تبدیل می‌کنند، واقعاً توسط مدارک علمی پشتیبانی نمی‌شود».

با این حال، ما انسان‌ها موجودات پیچیده‌ای هستیم و بسیاری از ما به گونه‌ای پیش رفته‌ایم که با عادت‌های غذایی عجیب و غریبی که معمولاً به آنها رژیم غذایی گفته می‌شود عملاً تعادل طبیعی خود را بر هم زده‌ایم.

یش به سوی شناخت خود

پس این بهانه را کنار بگذارید: غذا به خودی خود باعث بروز مشکلات فیزیولوژیکی نمی‌شود. اما برای اکثر ما اهمیت روانشناختی بسیار بالایی دارد.

شما بایستی این اهمیت را درک کنید تا بتوانید بر مشکل وزن خود غلبه کنید. همین طور که بررسی ارتباط روانشناختی خود با غذا را آغاز می‌کنید، به خاطر داشته باشید که احتمالاً برخی خاطرات دردناک، مواقعی که احساس گناه کرده‌اید و مجموعۀ‌ کاملی از تجربه‌های ناخوشایند دیگر را به یاد خواهید آورد. باز هم لازم است که با خودتان روراست و صادق باشید: صادق بودن باعث می‌شود راه رهایی شما از زندان رژیم غذایی هموار شود.

هر روز که با مراجعه‌کنندگان به دفترم صحبت می‌کنم، موارد جدیدی را می‌شنوم و آنها را به لیست بلند بالای دلایل افراد برای مصرف نادرست مواد غذایی اضافه می‌کنم. از آنجا که همیشه رایج‌ترین موارد را به شما ارائه می‌کنم، ممکن است بسیاری از آنها به شما هم مربوط شوند. شاید شما هم بتوانید دلایل خودتان را به این لیست اضافه کنید. اگر تمام موارد موجود در لیست برای شما آشنا بودند اصلاً دلسرد نشوید زیرا این به آن معنا نیست که شما برای همیشه محکوم به چاقی هستید، در حقیقت، اگر بتوانید این قدر با خودتان روراست باشید، خیلی هم به نفع شما است. به یاد داشته باشید که دارید یک بار دیگر خودتان را در زمینۀ‌ ماهیت کاهش و افزایش وزن آموزش می‌دهید و یاد می‌گیرید راه کاملاً جدیدی را برای ارتباط خود با غذا به وجود آورید. شما در این مرحله تنها یک مبتدی هستید، از این رو هنگامی که در حال بررسی این مطالب هستید، با خودتان مهربان باشید و به خودتان عشق بورزید. ممکن است واکنش شما به این قبیل مطالب بی نهایت احساسی باشد.

در فصل ششم، به طور مفصل‌تر به بررسی این موضوع خواهیم پرداخت که ذهن ناخودآگاه چگونه کار می‌کند. در عین حال، شما بایستی تعدادی از موارد پایه‌ای را بدانید. ذهن ناخودآگاه تمام دستورات را مورد به مورد دریافت می‌کند و توانایی تصمیم‌گیری منطقی و هوشمندانه ندارد. هر چیزی را که نیاز داشته باشید، ذهن ناخودآگاه بالاخره راهی را برای دستیابی به آن پیدا خواهد کرد حتی در صورتی که این مورد برای بخش هوشمند و بالغ ذهن خودآگاه شما مضحک به نظر برسد.

اکنون آماده‌ایم که دلایل متعدد استفادۀ‌ نادرست افراد از مواد غذایی را بررسی کنیم.

دلیل ۱: حال خوب

یکی از معلم‌های من آن را این گونه نامگذاری کرده است: «بیا عزیزم این شیرینی را بخور». این وضعیت از سنین خردسالی آغاز می‌شود. یک اتفاق روی می‌دهد، مانند یک زمین‌خوردگی جزئی و زانوی او آسیب می‌بیند. مادر به کمک او می‌رود و می‌گوید: «بیا عزیزم، این شیرینی را بخور تا خوب بشوی». ذهن جوان وی ایجاد ارتباط بین غذا و حال خوب را آغاز می‌کند. وقتی که او بزرگ می‌شود و با فردی که دوستش دارد مشاجره پیدا می‌کند، یا امتحان تاریخ خود را خراب می‌کند، یا هر اتفاق تلخ دیگری را که باعث گریستن وی می‌شود تجربه می‌کند، حدس بزنید برای دستیابی به حس راحتی چه کار می‌کند؟
سراغ خوراکی‌ها می‌رود. برای دستیابی به حال خوب غذا می‌خورد.

دلیل ۲: قدرتمند بودن

هنگامی که به معنای وزن در جهان فکر می‌کنیم، معمولاً آن را نوعی قدرت شخصی در نظر می‌گیریم. از منظر ذهن ناخودآگاه، بسیاری از افراد وزن فیزیکی و وزن تأثیرگذاری بر رویدادها و افراد را با هم اشتباه می‌گیرند.
برای مثال، یک بار مراجع خانمی داشتم که عضو هیئت مدیرۀ‌ یک شرکت بزرگ بود. او هر بار که برای جلسه‌ای در اتاق هیئت مدیره حضور پیدا می‌کرد حس می‌کرد همه به او نگاه می‌کنند زیرا همکاران این خانم همه مرد بودند. او بر این عقیده بود که اگر لاغر و زنانه به نظر برسد، همکاران مردش او را جدی نمی‌گیرند. وی احساس می‌کرد باید بدن مردانه و تنومندی داشته باشد تا قدرتش با آنها برابری کند.
برای اینکه این دلیل در مورد شما هم صدق کند، اصلاً نیازی نیست که مانند این مراجع من در جایگاه پر قدرتی مثل هیئت مدیرۀ‌ یک شرکت بزرگ قرار داشته باشید. فرقی نمی‌کند که خانه‌دار، لوله‌کش یا کشاورز باشید. تا زمانی که وزن بیشتر را معادل قدرت یا توانمندی بیشتر بدانید، کاهش وزن برای شما کار بسیار دشواری خواهد بود.
برای من جالب بود که بسیاری از افرادی که در سمینارهای من شرکت می‌کردند ابتدا قبول نمی‌کردند که «تمایل به قدرتمند بودن» دلیل اصلی بخشی از اضافه وزن آنها است. با این حال، پس از سپری شدن یکی دو ماه، بسیاری از آنها به من می‌گفتند: «دلیل شماره دو را به یاد می‌آورید، خب، فکر کنم من از آن استفاده می‌کنم».
هنگام بررسی واکنش‌های خود به این دلیل و نیز واکنش‌هایتان به دلایل دیگر سعی کنید با ذهن باز برخورد کنید.

دلیل ۳: غذا به عنوان سپر

بسیاری از جنبه‌های مرتبط با موضوعات جنسیتی از طریق پرخوری منعکس می‌شوند. برای مثال فرد ممکن است از همان اوایل زندگی خود یاد بگیرد که اگر اضافه وزن قابل توجهی داشته باشد و بدن خود را غیر جذاب کند، از دست افراد مزاحم در امان خواهد بود و به وی تمایل پیدا نخواهند کرد.
مراجع من، کتی، به همین ترتیب زندان جنسی خود را به وجود آورد تا وفاداری‌اش به پیمان زناشویی خود را بیمه کند. وی هنگامی که زن مجرد و لاغر اندامی بود مورد توجه افراد زیادی بود و از این هراس داشت که پس از ازدواج نتواند تعهد خود به همسرش را حفظ کند. از این رو، در سریع‌ترین زمان ممکن ۱۳/۵ کیلوگرم اضافه کرد و جذابیت خود در نگاه مردان را کاهش داد تا احتمال پیمان‌شکنی خود را کاهش دهد. اما فقط زمانی فهمید که می‌تواند تنها به همسرش وفادار بماند که توانست از دست اضافه وزن خود خلاص شود.
اگر تجربۀ‌ جنسی دردناکی را چه در سطح جسمی و چه در سطح احساسی تجربه کرده باشید، ناخودآگاه شما ممکن است بگوید «دیگر بس است» و از این رو، به دست خودتان تا حد ممکن خودتان را برای جنس مخالف غیر جذاب می‌کنید. از خودتان بپرسید، «هنگامی که وزن ایده‌آلی دارم، از لحاظ جنسی چقدر احساس امنیت می‌کنم»؟ با پاسخ دادن به این قبیل پرسش‌ها ممکن است به بینش‌های شگفت‌انگیزی برسید

دلیل ۴: دستیابی به استقلال شخصی

افرادی که اضافه وزن دارند در اغلب موارد در زندگی خود با فرد بی نهایت مستبدی درگیر هستند که دائماً به آنها می‌گویند چه کار کنند، چگونه پول‌شان را خرج کنند، با چه کسی دوست شوند یا نشوند، چه زمانی به خانه برگردند و…
این قبیل افراد احتمالاً احساس می‌کنند در زندگی خود استقلال چندانی ندارند. یکی از واکنش‌های رایج به این قبیل مشکلات اضافه وزن‌های بالای ده کیلوگرمی است. این قبیل اضافه وزن‌ها می‌توانند به خود فرد صدمه بزنند اما جزء معدود کارهایی هستند که این قبیل افراد می‌توانند بدون اعمال کنترل احتمالی دیگران انجام دهند.
همۀ‌ افراد نیاز دارند در زندگی خود تا حدی استقلال داشته باشند و در برخی موارد مشاهده می‌شود که برای دستیابی به آن به اقدامات افراطی هم متوسل می‌شوند. چنین موردی به طور خاص برای کودکان دارای مشکلات وزنی مصداق دارد. آن اضافه وزن‌ها فریاد می‌زنند که «نمی‌توانید بدن من را کنترل کنید! این وزن‌های اضافه هم به همین دلیل اینجا هستند!».

دلیل ۵: شباهت یا عدم شباهت به دیگران

اغلب کودکان برای خودشان قهرمان‌هایی دارند که سعی می‌کنند خودشان را شبیه آنها بکنند. برای یک لحظه تصور کنید که این فرد محبوب شما خاله تیلی باشد. او شوخ طبع، دوست داشتنی و بخشنده است و بهترین کیک‌های شکلاتی جهان را درست می‌کند. بارها به خودتان گفته‌اید: «وقتی که بزرگ شوم، می‌خواهم مثل خاله تیلی شوم». چقدر عالی می‌شد اگر فقط از نظر شوخ طبعی و جذابیت شبیه او می‌شدید اما متأسفانه، شما وزن ۱۲۰ کیلوگرمی او را هم به دست خواهید آورد زیرا به ذهن ناخودآگاه خود یاد داده‌اید که می‌خواهید دقیقاً مانند خاله تیلی شوید.
این تلۀ‌ ناخودآگاه می‌تواند برعکس هم کار بکند. شاید شما و مادرتان هرگز نتوانسته‌اید بر سر یک موضوع به توافق برسید. هر وقت هم فرصتش را داشته‌اید سرشاخ شده‌اید. خیلی اوقات، با خود عهد بسته‌اید که اصلاً شبیه وی نباشید، در حقیقت، دقیقاً به آدمی تبدیل شوید که هیچ شباهتی به وی ندارد. اما اگر مادرتان بدن لاغر و تراشیده‌ای داشته باشد و شما به خودتان دستور داده باشید که هر چیزی که باعث شبیه شدن به او می‌شود غیر قابل پذیرش است، اوضاع چگونه خواهد شد؟ احتمالاً بدن شما مانند بدن متناسب وی نخواهد شد.
همچنین ممکن است دوستان و خانواده باعث شده باشند که شما از برخی افراد تقلید کنید یا نکنید. آیا چنین اظهار نظرهایی را به خاطر می‌آورید: «ماری، اگر از خوردن آن بستنی دست بر نداری، مثل عمو فرد می‌شوی». وقتی عمو فرد پیر و مهربان روی ترازو می‌ایستد، عقربۀ‌ ترازو ۱۳۰ کیلوگرم را نشان می‌دهد. پس برگه‌های دفتر خاطرات قدیمی خود را ورق بزنید و ببینید آیا چیزی از این قبیل آموزه‌ها یا عهد بستن‌ها را از زمان کودکی خود به یاد می‌آورید یا خیر.

دلیل ۶: انتقام

یکی از مراجعینم، به نام روندا، ۱۴ ساله بود و در خاورمیانه در کشوری زندگی می‌کرد که پدرش در آنجا یک دیپلمات برجسته بود. والدینش تصمیم گرفتند او را به یک مدرسۀ‌ شبانه‌روزی در ایالات متحده بفرستند. او از این رفتار والدین خود که نوعی «طرد شدن» بود بی‌نهایت عصبانی بود و احساس کرد که باید انتقام بگیرد. از آنجا که پدر او تأکید زیادی روی وضع ظاهری دخترش داشت، روندا می‌دانست چطور باید «حال او را بگیرد».
او چاق شد.
به وضعیت خودتان فکر کنید. با چاق شدن می‌خواهید «حال چه کسی را بگیرید؟»

دلیل ۷: مانع اجتماعی

آیا از ملاقات با افراد جدید یا مشارکت در رویدادهای اجتماعی می‌ترسید؟ آیا راحت‌ترید که در مهمانی‌ها ویژگی خاصی نداشته باشید که به چشم بیاید؟ یا بدتر از آن، آیا دعوت به مهمانی را رد می‌کنید تا در خانه بمانید و تلویزیون ببینید و کیک و شیرینی بخورید؟ اگر وضعیت شما این گونه است، به نظر می‌رسد که شما هم از اضافه وزن به عنوان مانعی استفاده می‌کنید تا افراد دیگر به سمت شما نیایند. احتمالاً عزت نفس شما پایین است و متقاعد شده‌اید که اصلاً هیچ کس از شما خوشش نمی‌آید. پس چه دلیلی دارد که احتمال طرد شدن و آسیب دیدن را بپذیرید؟ این موارد برای شما آشنا است؟ اگر این گونه است، پس حتماً فصل بعدی در مورد بهبود عزت نفس شخصی را چند بار بخوانید. پذیرش شرطی نبودن خود در واقع کلید حد این مسأله است. همۀ‌ انسان‌ها ذاتاً خوب هستند (حتی در صورتی که سعی کنند خود را با لایه‌ای از چربی بپوشانند).

دلیل ۸: غذا به عنوان پناهگاه

وقتی که یکی از مراجعانم به نام سیندی در مورد کودکی خود و دعواهای همیشگی و پر خشونت والدین خود برای من حرف زد، واقعاً از ته دل گریه کردم. کتک‌کاری‌های آنها به حدی ترسناک بود که سیندی از شدت ترس یک قرص نان، یک جعبه شیرینی یا هر چیز دیگری را که ممکن بود در دست می‌گرفت و در سریع‌ترین زمان ممکن می‌خورد زیرا به صورت ناخودآگاه می‌دانست که غذا می‌تواند به طریقی این سر و صدا را سرکوب کند. وی از این روش پرخوری برای بی‌حس کردن بدن کتک خوردۀ‌ خود نیز استفاده می‌کرد زیرا مادر وی فقط به فریادهای پرخاشگرانه بسنده نمی‌کرد و برخی اوقات او را کتک می‌زد و عصبانیت خود را با تنبیه بدنی تخلیه می‌کرد.
سیندی تنها فردی نیست که از غذا برای متوقف کردن دردهای جسمی و احساسی استفاده می‌کند. استفاده از حجم بالای مواد غذایی باعث ایجاد حس کرختی و نوعی بی‌حسی می‌شود. هنگامی که فرد بیش از مقداری که بدن وی می‌تواند جذب کند غذا می‌خورد، غذای اضافی در شکم و سایر اندام‌های مرتبط با هضم غذا می‌نشیند و باعث می‌شود حس خواب‌آلودگی، بی‌حالی و ضعف عمومی را تجربه کند که همۀ‌ این موارد کمک می‌کنند احساسات خود را فراموش کرده و درد را کنار بزند.

دلیل ۹: سرکوب خشم

در کودکی به اکثر ما آموخته‌اند که خشم احساس نامناسبی است. معمولاً به ما می‌گفتند که «جواب منو نده! دهنتو ببند!». شاید این مورد نیز از همان مکتب فلسفی ویکتوریایی نشأت گرفته باشد که به ما نصحیت می‌کند که «کودکان باید دیده شوند نه این که شنیده شوند».
خشم واکنش طبیعی انسان به وضعیت‌های خاص است. این که به کودکان خود بیاموزیم خشم را سرکوب کنند یکی از بزرگ‌ترین اشتباهاتی است که ما والدین می‌توانیم مرتکب شویم. سرکوب خشم به معنای آن است که خشم به صورت انباشته در درون فرد باقی بماند و بدین دلیل می‌تواند باعث بروز انواع مشکلات مانند پرخوری شود. شخصی که پرخوری می‌کند خشم خود را با غذا سرکوب می‌کند.
تجربۀ‌ ویرجینیا در این زمینه مثال خوبی است. «تازه یک نهار بسیار عالی خورده بودم و احساس خیلی خاصی نسبت به خودم داشتم که نامه‌ای از سوی پدرم به دستم رسید. همین طور که نامۀ‌ او را می‌خواندم کم‌کم خون جلوی چشمانم را گرفت زیرا مرا به خاطر کاری که انجام نداده بودم سرزنش کرده بود. آن قدر عصبانی شدم که مغزم کار نمی‌کرد. من در آشپزخانه بودم و پس از آن بود که بلافاصله سراغ خوردن پر حرص و ولع غذاهایی رفتم که حتی مزه‌شان را هم نفهمیدم. ناگهان به خودم آمدم و متوجه شدم دارم چه کار می‌کنم: من داشتم عصبانیتم را با غذا خاموش می‌کردم. این کار واقعاً نفرت‌انگیز بود زیرا از زمانی که نهار دلپذیرم را خورده بودم زمان چندانی نگذشته بود».
ویرجینیا اکنون آموخته است که عصبانیت خود را به صورت مثبت از طریق قاطع بودن و توضیح نیازهایش بیان کند و نیاز به سرکوب آن با مصرف غذاهای غیر ضروری را از زندگی خود حذف کرده است. فصل ۵ تکنیک‌های خوبی را برای تعامل مثبت با عصبانیت ارائه می‌کند.

دلیل ۱۰: آموزه‌های والدین

بسیاری از والدین، ذهن ما را با باورهایی برنامه‌ریزی کرده‌اند که همیشه به عادت‌های غذایی خوب منتهی نمی‌شوند. فکر کنم تقریباً همۀ‌ کودکان این جمله را شنیده‌اند که «تمام غذای توی بشقابت را بخور، کاش می‌دانستی الآن چقدر بچه‌های فقیر در هند دارند گرسنگی می‌کشند».
به عنوان یک بزرگسال و هنگامی که به پایان وعدۀ‌ غذایی خود نزدیک می‌شوید، این جمله در ذهن ناخودآگاه شما طنین‌انداز می‌شود. اگر تمام تکه‌های سیب‌زمینی و گوشت بشقاب خود را نخورید، احساس گناه می‌کنید و فکر می‌کنید که مسئول به دوش کشیدن بار سرنوشت کودکان فقیر صرفاً خود شما هستید. البته بخش بالغ ذهن شما از این پیشنهاد آگاه نیست و خاطر جمع سر جای خود نشسته است.
اگر هنگام صرف یک وعدۀ‌ غذایی به غذا خوردن افراد دچار اضافه وزن توجه کنید، متوجه خواهید شد که کاملاً تمام غذای موجود در ظرف پیش روی خود را می‌خورند، در اغلب موارد، حتماً باید نقش و نگار بشقاب‌شان را ببینند! همیشه سعی کنید اندکی از غذای خود را در ظرف باقی بگذارید و به خودتان اطمینان بدهید که این کار شما هیچ مشکلی ندارد.
تعدادی از خانم‌ها هم به من گفته‌اند که وقتی مادران‌شان حقایق زندگی را برای آنها توضیح می‌داده‌اند، این نکتۀ‌ کوچک را هم اضافه می‌کردند که «عزیزم، کم‌کم از این به بعد وقتی که عادت ماهانه‌ات شروع می‌شود، باید مراقب وزن خودت هم باشی. زن‌ها همیشه در این مواقع اضافه وزن پیدا می‌کنند». با در ذهن داشتن این نوع آموزه‌ها، انتظار نوعی افزایش وزن «اجتناب‌ناپذیر» دارید و به صورت ناخودآگاه سعی می‌کنید که خودتان باعث شوید این اتفاق بیفتد.
اگر از خانواده‌ای باشید که مشکل مالی داشته‌اند، احتمالاً این جمله را شنیده‌اید که «بهتره امشب خودت را با همین غذا سیر کنی چون ممکنه برای مدتی این آخرین چیزی باشه که برای خوردن داریم». یا در صورتی که تعداد زیادی از اعضای خانواده دور میز شام نشسته باشند، باید برای برداشتن سهم خود خیلی سریع وارد عمل شوید. و چنانچه بخواهید اندکی از دسر خود را نگه دارید که بعداً بخورید، خب احتمالاً می‌دانید که شانس چندانی برای آن وجود نخواهد داشت و به احتمال خیلی زیاد یکی آن را کش می‌رود. این وضعیت‌های خانوادگی نیاز به «پنهان کردن» غذا، سریع خوردن و خوردن مقادیر زیادی از غذا در یک وعده را به وجود می‌آورد.

همان طور که با نگاه کردن به نقاشی‌های قدیمی می‌توانید ببینید، ظاهر چاق همواره در فرهنگ ما به عنوان نشانه رفاه ارائه شده است. این نگرش هنوز هم تا حدودی رایج است. مردی را در نظر بگیرید که در خانواده‌ای بزرگ شده که غذای کافی برای خوردن نداشته‌اند. در کودکی شاید به طور ناخودآگاه با خودش عهد بسته که وقتی بچه‌دار شد، کاری کند که بچه‌هایش حتماً غذای فراوان برای خوردن داشته باشند. او قطعاً نیت‌های خوب و محیبت‌آمیزی دارد اما سرانجام باعث می‌شود که فرزندانش چاق شوند. او هر شب با چند کیسه پر از خوردنی‌های مختلف به خانه می‌آید تا رفاه و دست و دل بازی خود را ثابت کند. بچه‌ها هم، که می‌خواهند بابا را ناامید نکنند، همۀ‌ آنها را می‌خورند.
در برخی خانواده‌ها، زمان وعدۀ‌ غذایی مانند «زمان خبرهای بد» است، مثل نمره پایین درس جبر یا این که اجازه ندارید به اردوی آخر هفته بروید. اگر این نوع گفتگوهای منفی به روال مرسوم تبدیل شوند، احتمالاً پیوندهای شما با غذا خوردن نیز رنگ منفی به خود می‌گیرند. هنگامی که این پیوندهای منفی با غذا را چند بار تجربه می‌کنید، ممکن است به تدریج تمایل پیدا کنید که ناهشیار شوید و تمامی آگاهی خود از چیزی را که می‌خورید از دست بدهید. بدین ترتیب سریع‌تر و بیشتر از چیزی که واقعاً نیاز دارید غذا می‌خورید زیرا اصلاً نمی‌خواهید بدانید و متوجه باشید که در حال غذا خوردن هستید.
سعی کنید گفته‌های والدین خود دربارۀ‌ غذا، وزن، بدن‌تان و غیره را به یاد بیاورید. ممکن است این گفته‌ها نیز در مشکلات وزنی شما نقش داشته باشند. با این حال، لطفاً مد نظر داشته باشید که قرار نیست به این خاطر والدین خود را سرزنش کنید. اغلب ما نمی‌دانیم که این موضوعات کوچک و به ظاهر بی ضرر، چه قدر می‌توانند اثرگذار باشند. و اگر خودتان بچه دارید، لطفاً، لطفاً این بخش را دوباره بخوانید. بیایید نگذاریم کودکان‌مان غم و غصه چاق بودن را به دوش بکشند.

دلیل ۱۱: تصویر مادرانه

بسیاری از خانم‌ها به من می‌گویند تا وقتی که بچه‌دار نشده بودند اصلاً مشکل وزنی نداشتند. البته درست است که بدن شما نوعی تغییر جسمی را پشت سر می‌گذارد، اما این تغییر به اندازه‌ای نیست که ذهن شما را هم تغییر دهد. فقط به تفاوت سبک زندگی شخصی که بچه دارد و شخصی که بچه ندارد نگاه کنید. ممکن است تصویری که از خودتان در ذهن دارید از یک زن جذاب، خودانگیخته و سبک‌بار به مادری مسئول، محدود و خسته تغییر کند.
وقتی به مادرها می‌اندیشیم، چه تصویری را به یاد می‌آوریم؟ معمولاً افراد لاغر، جذاب و دارای بدنی همانند مدل‌های لباس به ذهن متبادر نمی‌شوند. به طور ناخودآگاه دامن نرم، گرم و بزرگی را به یاد می‌آوریم که می‌توانیم به آن پناه ببریم و سپس به یاد سینه‌های پر و سرشار از شیر می‌افتیم. به عبارت دیگر، یک زن چاق و غیر جذاب که فقط به آسایش ما علاقه دارد. اینها تصاویری هستند که در زمان کودکی بر ما تأثیر گذاشته‌اند و هنوز هم می‌توانند تسلط خود را بر ذهن ما حفظ کنند مگر این که آنها را تغییر دهیم. در اغلب موارد، پدر خانواده نیز همسر خود را «مادر» خطاب می‌کند زیرا همسر وی برای او هم به «مامان» تبدیل شده است یا این که پدر خانواده نقش مادری همسر خود را مهم‌تر از نقش همسری وی می‌پندارد. او برای این که مامان خوبی باشد تمام فکر و ذهن خود را در فرزندش خلاصه کرده و فردیت خود را انکار می‌کند. فکر ناخودآگاه او در این وضعیت این است که برای این که مادر خوبی باشد باید شبیه آن تصویر مادرانه شود.
اما واقعیت این گونه نیست، دخترم! می‌توانی زن لاغر و جذابی باشی که [علاوه بر مادر بودن] زندگی خودش را هم دارد، و باز هم مامان فوق‌العاده‌ای است.

دلیل ۱۲: به دنبال رضایت

«آیا از زندگی خود راضی هستید؟» من این سؤال را از دوروتی پرسیدم.
او چانه‌اش را پایین آورد و سرش را تکان داد. وقتی صورتش را بالا آورد، اشک در چشمانش حلقه زده بود.
دوروتی ۴۹ ساله است، سنی که برای بسیاری از خانم‌ها سن آسیب‌پذیری است و احتمال تسلیم شدن در برابر حس پوچی در این سنین افزایش می‌یابد. فرزندانش مشغول تحصیل در دانشگاه بودند، همسرش اغلب وقت خود را در سر کار می‌گذراند و دوروتی هم که سعی می‌کرد با غذا خوردن مستمر نوعی رضایت را در زندگی خودش پیدا کند، به همین اندازه سرش شلوغ بود. او نویسندۀ‌ باهوش و با استعدادی بود که مدت‌های مدیدی نتوانسته بود چیزی روی کاغذ بیاورد. اوتوانایی خود برای دستیابی به لذت و رضایت خاطر را از دست داده بود. او همیشه خودش را با نیازهای فرزندان خود، نیازهای همسرش و وظایف خانه‌داریش مشغول می‌کرد. دوروتی می‌بایست یاد می‌گرفت که حق دارد خودش را با چیزهای دیگری به غیر از غذا راضی و خوشنود کند. سرانجام، به تدریج به خودش اجازه داد که زمانی را هم برای نوشتن داستان‌های کوتاه در نظر بگیرد و در کلاس‌های دانشکده‌های محلی شرکت کند. او یاد گرفت که زمان خالی خود را به جای پرخوری با چیزهای مثبت پر کند. و وزن وی به تدریج، به آرامی و با اطمینان کاهش یافت.
به این نکته اشاره کردم که زنان همسن دوروتی به طور خاص در معرض ابتلا به این مشکل قرار دارند اما با این حال بدیهی است که این مشکل تنها به این گروه سنی محدود نمی‌شود. فرقی نمی‌کند ۱۸ ساله باشید یا ۸۰ ساله، اگر از زندگی خود یا حتی بخشی از آن احساس رضایت نمی‌کنید، ممکن است روش اشتباه راضی کردن خود با غذا را در پیش بگیرید.

دلیل ۱۳: جلب توجه

هنگامی که به امی، یک دختر ۱۰ ساله، مشاوره می‌دادم، به تدریج شاهد تصویری از یک کودک بسیار تنها و بر آشفته بودم. والدین وی افراد متخصصی بودند که خیلی سرشان شلوغ بود و همیشه مشغول جلسات، شام‌ها و قرارهای کاری بودند. امی برادر ۱۴ ساله‌ای داشت که بسیار با استعداد بود، پسری خوش‌قیافه و دوست داشتنی که به اغلب اهداف خود دست می‌یافت. امی از عمق جان خود این مسأله را احساس می‌کرد که والدین او برادرش را به او ترجیح می‌دهند. به نظر می‌رسید اندک زمان و توجهی که والدین در خانه داشتند تماماً به برادر او می‌رسید. امی، که در ابتدا کودک با ادب و مهربانی بود، تلاش کرد انواع و اقسام بهانه‌ها را برای عدم توجه والدین خود سر هم کند. او غالباً می‌گفت: «مهم این است که مامان در کلاس‌های شبانۀ‌ خود شرکت کند تا اطلاعات بیشتری به دست بیاورد و برای کار خود آماده‌تر شود» یا «انسان‌های نیازمند بسیاری وجود دارند که پدرم باید به آنها کمک کند؛ به این خاطر است که او اکثر اوقات مشغول کمک به دیگران است».
پشت تمام این شیرین‌زبانی‌ها نوعی اشتیاق و خشم نهفته بود؛ پشت تمام آنها ذهن کوچکی قرار داشت که بی‌صبرانه منتظر بود تا والدینش به او توجه کنند. ناخودآگاه راهی را انتخاب کرد که او را بدبخت‌تر از قبل کرد. امی چاق شد. در طول فرایند چاق شدنش، امی همواره به دنبال جلب توجه والدینش بود. مادرش او را ترغیب کرد که رژیم بگیرد، پدرش تنفر خود از چاقی وی را به زبان آورد و برادرش هم او را «خیکی» نامید.
بچه‌ها و بزرگسالان به توجه کسانی که دوست‌شان دارند نیاز دارند. این نیاز در انسان‌ها آن قدر قوی است که برای به دست آوردن آن هر کاری می‌کنند. آیا شما هم تلاش می‌کنید توجه کسی را به خود جلب کنید؟

دلیل ۱۴: غذای زیاد شما را سالم نگه می‌دارد

همیشه این مورد را از کودکی خودم به یاد می‌آورم! اگر به مادرم می‌گفتم سردرد دارم یا اگر می‌دید که پوست کنار ناخنم آویزان شده است، او سوپ مرغ یا نان برشته و شیر گرم درست می‌کرد و قاشق را در دستم می‌گذاشت. صدای دوست‌داشتنی او در گوشم می‌گفت: «فقط باید کمی غذا بخوری تا خوب شوی». او زادۀ‌ نسلی بود که عقیده داشتند «بچۀ‌ چاق بچۀ‌ سالمی است». البته، اکنون می‌دانیم که قضیه اصلاً این‌طور نیست.
بسیاری از افراد هنوز هم سلامتی و حتی زنده ماندن را با غذا یا چاقی مرتبط می‌دانند. یکی از مراجعین من به نام جین یکی از نمونه‌های کلاسیک همین مسأله بود. مادر جین وقتی که او نوجوان بود به دیابت مبتلا شد. خانواده برای مراقبت از مادر در طول دوران بیماری‌اش روی جین حساب کردند. جین شاهد آن بود که مادرش که اندکی چاق بود در طول بیماری‌اش به شدت لاغر شد. هنگامی که مادر وی فوت کرد، جین ناخودآگاه لاغری مادرش را به بیماری او و سرانجام به مرگش مرتبط کرد. هر بار که خودش را در قالب فردی لاغر تصور می‌کرد، خیلی مضطرب می‌شد و ترس‌های قدیمی ناشی از دیابت و مرگ را احساس می‌کرد. این ترس سال‌های سال سرکوب شده بود. پس از اینکه چند ماه روی آن کار کرد، در نهایت توانست لاغری را در ذهن خود با سلامتی و سرزندگی پیوند بزند و پس از آن بود که توانست اضافه وزن خود را کم کند.

دلیل ۱۵: طفره رفتن

شرایط زیر را مجسم کنید: در خانه هستید و نهایت تلاش خود را می‌کنید که کوه لباس‌های کثیف را که ارتفاع آنها با کوه اورست رقابت می‌کند نادیده بگیرید. تمام ظرف‌های موجود در خانه کثیف هستند و هر کجای آشپزخانه را که نگاه کنید می‌توانید آنها را ببینید. و در این شرایط انبوهی از کارها و پرونده‌های اداری هم به صورت نامرتب روی میز شما تلنبار شده‌اند که بایستی مطالعه‌شان کنید. شما می‌خواهید تمام این آشفتگی‌ها را مرتب کنید، اما صدای ضعیفی در عمق وجود شما می‌گوید: «تو باید مولد باشی و مشغول انجام کارها شوی و گرنه تنبل می‌شوی». تنبلی جزء مواردی است که اغلب افراد از آن هراس دارند. آنها بر این عقیده هستند که تنبلی یکی از نشانه‌های شخصیت‌های ضعیف است.
با این حال، بین تنبل بودن و لذت بردن از اوقات فراغت تفاوت‌هایی وجود دارد که ذهن ناخودآگاه ما نمی‌تواند بین آنها تمایز قائل شود. نتیجۀ‌ آن هم این است که احساس می‌کنید زیر فشار قرار دارید و باید تمام این کارهای ناخوشایند را انجام دهید. شما همچنین می‌خواهید از آنها طفره بروید اما در این صورت احساس گناه خواهید کرد زیرا حس تنبلی به شما دست خواهد داد.
در این شرایط چه کار می‌کنید؟ ناخودآگاه شما پاسخ این پرسش را می‌دهد: بخور! خوردن تمام نیازهای موجود در چنین شرایطی را ارضا می‌کند. و پس از آن به خودتان اجازه می‌دهید که از زیر کارها در بروید و با این وجود «به شدت» خودتان را از طریق خوردن مشغول کنید. هر چه باشد غذا خوردن برای زنده ماندن ضروری است، درست است؟ بنابراین، دیگر به خاطر تنبل بودن حس گناه به شما دست نمی‌دهد، زیرا مشغول انجام یک کار ضروری هستید.
اگر این گونه غذا مصرف می‌کنید، باید یاد بگیرید که چگونه می‌توانید به خودتان اجازه بدهید که وقت آزاد داشته باشید. اگر دوست دارید از پنجره به بیرون خیره شوید، تمرین خود را از همین جا آغاز کنید. افراد برای احیای جوهرۀ‌ خلاق خود به این وضعیت «رویاپردازی» نیاز دارند. بیایید از این باور فاصله بگیریم که اگر همیشه و مدام بهره‌ور و مشغول انجام کاری نباشی، بی‌ارزش هستی. شما همچنین می‌توانید نحوۀ‌ سازماندهی زمانی خود را مورد بازبینی و ارزیابی مجدد قرار دهید. فقط برای کارهایی که واقعاً می‌توانید آنها را در یک روز مدیریت کنید برنامه‌ریزی کنید و مابقی کارها را برای فردا بگذارید.

همین طور که این قبیل دلایل مربوط به پرخوری افراد را مطالعه می‌کنید، در خاطر داشته باشید که اغلب آنها خودشان را به صورت ناخودآگاه نشان می‌دهند، نه از طریق راه‌های منطقی. این به آن معنا نیست که می‌توانید از زیر بار مسئولیت کارهای خود شانه خالی کنید و نیز به آن معنا نیست که رفتار شما فراتر از حوزۀ‌ کنترل آگاهانۀ‌ شما است، بلکه تنها به آن معنا است که نباید به خاطر این که این افسانه‌ها را در ذهن‌تان دربارۀ‌ غذا ساخته‌اید حس سرافکندگی به شما دست بدهد. در فصل‌های بعدی، راه‌های شناسایی دلایل شخصی شما برای پرخوری و نحوۀ‌ برطرف کردن‌شان را یاد خواهید گرفت.

یادآوری‌های فصل دوم کتاب بدون اضافه وزن

۱. بهانه‌هایی مانند «من فقط عاشق غذا هستم»، «من متابولیسم کُندی دارم» یا «غدد من بیش فعال هستند» تقریباً هیچ گاه دلیل واقعی چاق بودن نیستند.

۲. غذا برای اغلب زنان اهمیت روان‌شناختی بسیار زیادی دارد.

۳. هنگام بررسی دلایل پرخوری، بایستی حتماً با خودتان صادق باشید. اگر دیدید چند مورد از این دلایل پرخوری برای شما آشنا هستند، دلسرد نشوید. اغلب افراد بیش از یک دلیل برای پرخوری دارند.

۴. هنگام شناسایی دلایل مختلف پرخوری، با خودتان ملایم برخورد کرده و مهربان باشید.

ادامه دارد…

مطالعه فصل سوم

 527 بازدید