امروز می خواهیم فصل اول کتاب بدون اضافه وزن، نوشته کارن دارلینگ را با هم بخوانیم. اگر هنوز مقدمه کتاب را نخوانده اید از این قسمت مطالعه کنید.
فصل اول: رژیمهای غذایی را کنار بگذارید
من هم همۀ آنها را امتحان کردهام. نخستین آنها رژیمی بود به نام رژیم غذایی کلینیک مایو. شک ندارم که این رژیم غذایی را پرورشدهندگان گریپفروت طراحی کردهاند. حالا هر وقت که گریپفروت میخورم، باید مکث کنم و به خودم یادآوری کنم که رژیم ندارم.
سپس وعدههای غذایی خاصی برای شما تعیین میشود و مجبور میشوید آنها را رعایت کنید و مدام باید خودتان را متقاعد کنید که این وعدههای غذایی وعدههای کاملی هستند و شما بایستی از آنها راضی باشید. البته معمولاً شما از آنها راضی نیستید و باز هم جوجه کباب و سیبزمینی سرخ شده دوست دارید.
آیا به یاد میآورید که باید ترازوهای خود را همه جا دنبال خودتان میکشیدید و سعی میکردید پیشخدمت را متقاعد کنید که در حال انجام نوعی تحقیق علمی هستید و همیشه تکهای ماهی را در این ترازوها میگنجاندید؟ سایر دستگاههایی را که امیدهای شکنندۀ خود و اسکناسهایتان را تسلیم آنها کرده بودید به یاد میآورید؟
یکی از منزجرکنندهترین موارد موجود در لیست من لباس پلاستیکیای بود که هنگام خواب میپوشیدم و با سادهلوحی تمام سعی میکردم در طول هشت ساعت استراحتی که هدف آن زیبایی بود با چربیها خداحافظی کنم. وقتی از خواب بیدار میشدم احساس خستگی میکردم و نمیتوانستم بخوابم، زیرا خود را در یک «محفظۀ بسیار گرم» و مشقتبار گرفتار کرده بودم. ولی با این حال باز هم مثل همیشه چاق بودم.
از آماده کردن خود برای شکست دست بردارید
رژیمهای غذایی نوعی «آگاهی از شکست» را پیریزی میکنند. احتمالاً شما نیز برخی تجربههای خود در این زمینه را به یاد میآورید. بخش قفسۀ مخصوص مجلات در سوپرمارکتها را به یاد میآورید؟ روی جلد نشریات شناخته شده چنین جملاتی را میبینید: «تنها رژیمی که جواب میدهد». دیوانهوار آن را از قفسه بر میدارید، بهای آن را به صندوقدار میپردازید، با سرعت به سمت خانه میروید و به مطالعۀ این رژیم «جادویی» میپردازید، «این مال من است! من واقعاً با این رژیم به موفقیت میرسم. واقعاً».
همۀ این اتفاقات بعدازظهر جمعه روی میدهند. تصمیم میگیرید از شنبه شروع کنید. سپس یاد جعبه شیرینیهای موجود در کابینت آشپزخانه میافتید. بلافاصله سراغ آنها رفته و همۀ آنها را میخورید. میدانید که باید از شر آنها خلاص شوید. اصلاً دلتان نمیخواهد حوالی صبح شنبه سر و کلهشان پیدا شود. این الگوی تمام کردن خوردنیهای خوشمزه پیش از روز موعود در کل مدت پایان هفتۀ شما ادامه پیدا میکند.
حتی دیکشنری وبستر هم در مورد رژیمهای غذایی حرفهای دلسردکنندهای میزند. این دیکشنری واژۀ «رژیم غذایی» را به این صورت تعریف میکند:
- حد مجاز غذای روزانه
- روش زندگی
- نوشیدنی یا غذای محدود
اگر بگویند «میزان مجاز» غذای شما برای همیشه «محدود» شده است، خونتان به جوش نمیآید؟ و اگر بگویند تمام شکستهای گذشتۀ شما در مورد رعایت رژیمهای غذایی، «سبک و روش زندگی» بوده است چطور؟ ببخشید، اما من چنین دیدگاهی برای زندگی ندارم.
رژیم گرفتن را نمیتوان نوعی روش طبیعی برای خورد و خوراک دانست. رژیم گرفتن نوعی رفتار وسواسی است.
طبق آمار انجمن پزشکی آمریکا، آمار شکست در رعایت رژیمهای غذایی به ۹۵ درصد میرسد. واقعاً نمیدانم انجمن پزشکی آمریکا موفقیت و شکست رژیمهای غذایی را چگونه تعریف میکند. من موفقیت را این گونه تعریف میکنم: توانایی دستیابی به کاهش وزن دائمی بدون این که فکر کردن به غذا باعث ناراحتی فرد شود و در عین حال دقیقاً بتواند هر زمانی که خواست هر چیزی را که میخواهد بخورد و باز هم وزن ایدهآل خود را حفظ کند.
در این کتاب خواهید دید که چگونه میتوان به تمام این «موفقیتها» دست یافت.
متابولیسم بدن شما از رژیمهای غذایی متنفر است
دانشگاه ییل آمریکا اخیراً نتایج مطالعهای را منتشر کرده است که نشان میدهد رژیمهای غذایی واقعاً در چاقی افراد نقش دارند. این مطالعه شامل افرادی بود که طی یک دورۀ زمانی بلندمدت چندین بار به رژیمهای غذایی روی آورده بودند و پس از مدتی آنها را کنار گذاشته بودند. به نظر میرسد وقتی که شخصی یک رژیم غذایی را ادامه میدهد، متابولیسم او یعنی میزان سوزاندن کالری توسط بدن او کاهش مییابد تا با میزان ورودی مواد غذایی که در طول رژیم کاهش یافته تناسب پیدا کند.
وقتی که فرد رژیم غذایی را رها میکند، متابولیسم او نمیتواند با سرعت کافی به افزایش حجم مواد غذایی واکنش نشان دهد. و به همین دلیل افرادی که رژیم میگیرند ممکن است ۵ کیلوگرم وزن کم کنند و سپس به سرعت پس از بازگشت به عادتهای عادی خود در زمینۀ خورد و خوراک ۷ کیلوگرم اضافه وزن پیدا کنند. این روند افزایش و کاهش متابولیسم باعث میشود که بدن نتواند خودش را به خوبی تنظیم کند. فرایند متابولیسم طبیعی بدن «گیج» میشود و نمیداند که باید چگونه واکنش نشان دهد.
تئوری من این است که فرایند متابولیسم در نهایت آنقدر گیج میشود که میگوید: «تسلیم شدم، دیگر ادامه نمیدهم، نمیدانم از من میخواهی چه کار کنم». و همین طور «سر جای خود» میماند. من با تجربه به این باور رسیدهام. خانمهای بسیار زیادی به جلسات مشاورۀ من میآیند که همگی ۴۵ سال به بالا دارند. آنها سالیان بسیار زیادی را رژیم گرفتهاند و دیگر نمیتوانند وزن کم کنند.
مشکل اصلی رژیمهای غذایی هستند نه غذاها
افرادی که رژیم میگیرند تمایل دارند مواد غذایی را به چشم دشمن خود نگاه کنند، یک موجود منفور و گنده که وقتی گارد خود را پایین بیاوریم میتواند به ما حمله کند. این موجود زیاد به ذهن ما رفت و آمد میکند و هر جا که میرویم در گوشه و کنارها مخفی میشود. آیا نمیتوان از دست این دشمنی که همه جا حضور دارد فرار کرد؟
در واقع، این خود رژیم گرفتن است که باعث میشود مواد غذایی در این جایگاه خصمانه قرار بگیرند. با توجه به تجربۀ خود میدانید به محض آن که عهد میکنید یک رژیم غذایی را شروع کنید، بلافاصله به این موضوع نیز فکر میکنید که چه غذاهایی را میتوانید بخورید و چه غذاهایی را نمیتوانید. هر کدام از آنها چقدر کالری دارند؟ برای عدم تخطی از این رژیمها میبایست چه چیزهایی را قربانی کنید؟
وقتی که با پنجمین پیمانۀ پنیر کاتیج خود روبرو میشوید و دربارۀ کیک شکلاتی آلمانی خیالپردازی میکنید، به تدریج ضعیف و ضعیفتر میشوید. اینجا همان جایی است که دشمن میتواند به راحتی به شما نزدیک شده و یک بار دیگر پیروزی خود را اعلام کند.
در نهایت بایستی اعتراف کرده و بپذیریم که دیگر نمیتوانیم بیش از این خود را سوژۀ رژیمهای غذایی کنیم. ما لیاقت آن را داریم که هم از غذاهای خوب استفاده کنیم و هم بدنهای لاغر و سالم داشته باشیم.
تمام زندگی افرادی که رژیم میگیرند حول موضوع غذا میگردد. آنها مدام به غذا فکر میکنند و فرصت چندانی برای نوآوری، کار، تفریح، دوستان و مهمتر از همه نیازهای شخصی خودشان ندارند. این قبیل افراد معمولاً از همان شروع روز به چنین مواردی فکر میکنند: «امروز باید در برابر خوردن چه چیزهایی مقاومت کنم تا چند کیلوگرم دیگر به وزنم اضافه نشود»؟
واقعاً که چه راه خوبی برای شروع کردن روز خود انتخاب کردهاند! پس افکار مثبتی که میتوانید با آنها روز خود را در جهت مناسبی آغاز کنید کجا رفتهاند؟ غرق و غوطهور در افکار مربوط به غذا. با چنین تفکری، آنها تمام احترامی را که باید برای خود قائل شوند به تدریج از دست میدهند. عزت نفس آنها آسیب میبیند و احتمال موفقیت در تمامی زمینههای زندگیشان به شدت تحلیل میرود.
روز موعود فرا میرسد. بدون تقلب روز نخست را پشت سر میگذارید. اما روز دوم به خوبی روز اول نیستید، با خودتان میگویید کمی بستنی قیفی چیزی نیست. در پایان روز سوم به این نتیجه میرسید که دیگر نمیتوانید ادامه دهید. هیچ چیز و واقعاً هیچ چیز به اندازۀ غذا مهم نیست. شما کاملاً تحت تسلط این طرز فکر قرار گرفتهاید.
البته، پس از مدتی تسلیم میشوید و با جدیت تمام سلامت روانی سازندگان این رژیم غذایی را زیر سؤال میبرید. مطمئن میشوید که آنها همیشه واقعاً لاغر مردنی بودهاند و بنا به دلایلی با تفکرات اهریمنی خود به سمت شکنجه کردن تمام چاقهای جهان حرکت کردهاند. شما موفق شدهاید شکست خود را در سطح ذهنی توجیه کنید، اما در ناخودآگاه خود باز هم یک شکست دیگر را ثبت کردهاید.
تفکر قدرتمند «این یک شکست محسوب میشود» به سایر حوزههای زندگی شما هم نفوذ میکند. اگر ذهن ناخودآگاه شما به این باور برسد که شما به عنوان فردی که رژیم میگیرد همواره شکست میخورید، توانایی آن را دارد که این باور منفی خود را به ازدواج شما (باعث شود به این باور برسید که به عنوان همسر نیز یک فرد شکست خورده محسوب میشوید)، کار شما و حتی نقش شما به عنوان یک پدر یا مادر نیز سرایت دهد. ذهن ناخودآگاه توانایی آن را ندارد که منطقی باشد و به قضاوت بپردازد، همه چیز را عیناً مورد به مورد و بدون تغییر دریافت و در خود ثبت میکند. پس اگر باور کنید که در کاهش وزن شکست میخورید، ذهن ناخودآگاه شما این گونه تفسیر میکند که شما در کل معمولاً شکست میخورید.
نمونههای بدتری هم برای شما وجود داشته که در آنها موفق شدهاید برای مدتی طولانی یک رژیم غذایی را رعایت کنید. مثلا دو ماه بردۀ کالریشمار خود بودهاید. دعوت به مهمانیها یا گردهماییهایی را که ممکن بود در آنها یک کیک خامهای در کمینتان باشد رد میکردید. خانوادۀ شما کاملاً از شما و گرایش پیچیدهتان به ستوه آمده بودند. اما شما ۲۰ کیلوگرم کم کردید!
به همین دلیل برای خودتان جشن گرفتید و با همان پاداش مرسوم افرادی که رژیم میگیرند از خودتان پذیرایی کردید: یک بستنی شکلاتی بزرگ. خوردن دوبارۀ آن به گونهای شما را به بهشت میبرد که نمیتوانید دست از آن بردارید. به تدریج و کم کم حجم مواد غذایی شما افزایش مییابد. ظرف یک ماه، نه تنها دوباره آن ۲۰ کیلوگرم به سر جای قبلی خود باز میگردد، بلکه ۳ کیلوگرم دیگر هم به آن افزوده میشود.
در ذهن خود به این نتیجه میرسید که شما ضعیفترین و بدبختترین آدم روی زمین هستید. تراژدی واقعی در اینجا این است که شما با این امید زحمت رژیم را به خود دادهاید که به کاهش وزن دائمی دست پیدا کنید. در واقع، شما این تفکر را در خود به وجود آوردهاید که «من همیشه شکست میخورم. هیچ کاری را نمیتوانم به درستی انجام دهم». اکنون وزن شما بیشتر از زمانی است که هنوز رژیم غذایی را آغاز نکرده بودید.
من از آنها میخواهم یک نمودار غذایی را گردآوری کنند تا مشخص شود چه چیزهایی میخورند. وقتی که میبینم مانند یک پرنده غذا میخورند و باز هم نمیتوانند یک کیلوگرم از وزن خود کم کنند، به این باور میرسم که متابولیسم بدن آنها اعلام بازنشستگی کرده است. آنها بایستی به یک روش با قاعده و معقول برای غذا خوردن برگردند و دیگر چرخۀ رژیم گرفتن و ترک کردن رژیم را ترک کنند. صرفاً پس از چنین اقدامی است که بدن میتواند درک روشنی از این قضیه پیدا کند که قرار است چه کار کند.
قدرت خود را مجدداً به دست آورید (نه اضافه وزن سابق را)
بهای هنگفتی که برای رژیم گرفتن میپردازید این است که قدرت شخصی خود را از دست میدهید. شما به چیزی بیرون از بدن خود اجازه میدهید که مراقب نیازهای شما باشد. اگر رژیمی که گرفتهاید با شکست مواجه شود، طبیعتاً شما هم شکست میخورید. همین باعث میشود که ناتوان بمانید. وقتی زمام امور را خودتان به دست بگیرید، دلایل درونی پرخوری خود را مد نظر قرار دهید و یاد بگیرید که با روشهای مثبت با آنها تعامل کنید، قدرت و توانایی دستیابی به موفقیت را مجدداً به دست خواهید آورد.
هدف این کتاب این است که به شما نشان دهد دقیقاً چگونه میتوانید این کار را به خوبی انجام دهید.
یادآوریهای فصل اول
۱. رژیم گرفتن باعث میشود که غذا برای شما مانند دشمن به نظر برسد. وقتی غذا دشمن شما باشد، نمیتوانید با آن راحت باشید.
۲. فردی که به صورت طبیعی لاغر است هرگز خودش را از غذا (حتی غذاهای سرشار از کالری) محروم نمیکند.
۳. هر چیزی که میخواهید بخورید، اما فقط به اندازۀ برآورده کردن میل خود.
۴. رژیمهای غذایی نوعی «آگاهی از شکست» را پیریزی میکنند.
۵. گرفتن رژیم غذایی با بر هم زدن نظم متابولیسم بدن شما واقعاً باعث چاقی میشود.
645 بازدید