قسمت اول بررسی کتاب خانم‌های فرانسوی چاق نمی‌شوند!

چرا خانم های فرانسوی چاق نمی شوند؟

در این سری پست ها قصد داریم کتاب «خانم های فرانسوی چاق نمی شوند» را با هم مرور کنیم.

با آکادمی هانئیل همراه باشید …

شروع … من اضافه وزن دارم

من آمریکا را دوست دارم. اما اوایل، وقتی یک دانش‌آموز خارجی در ماساچوست بودم، کیک و بیسکویت شکلاتی دوست داشتم و سپس 10کیلو چاق شدم.

عشق من به آمریکا با علاقه‌ام به زبان انگلیسی شروع شد؛ در دوران راهنمایی، وقتی یازده ساله بودم، با این زبان آشنا شدم. کلاس انگلیسی بعد از ادبیات فرانسه کلاس مورد علاقه من بود و عاشق معلم انگلیسی‌ام بودم. او هرگز از فرانسه خارج نشده بود اما انگلیسی را بدون لهجه فرانسوی یا حتی لهجه انگلیسی صحبت می‌کرد.

کتاب خانم‌های فرانسوی چاق نمی شوند!

او در جنگ جهانی دوم در اردوگاه زندانیان جنگی، انگلیسی را از یک معلم دبیرستان در وستون ماساچوست یاد گرفته بود. آن‌ها که حتی نمی‌دانستند آیا زنده از اردوگاه بیرون خواهند آمد یا نه، تصمیم گرفتند که اگر زنده ماندند یک برنامه تبادل دانش‌آموزان سال آخر دبیرستان برپا کنند. هر سال یک دانش‌آموز از ایالات متحده به شهر ما می‌آمد و یک نفر از ما به وستون می‌رفت. این مبادله تا به امروز هم ادامه دارد و دانش‌آموزان مشتاقانه برای آن رقابت می‌کنند.

نمره‌های من در آخرین سال دوره راهنمایی به قدر کافی خوب بود تا برای برنامه تبادل درخواست بدهم اما علاقه‌ای به این کار نداشتم. در آن زمان آرزویم این بود که معلم یا استاد دانشگاه زبان انگلیسی بشوم و مشتاق بودم در دانشگاه شهرمان دوره کارشناسی را بگذرانم.

هجده سالگی

در سن هیجده سالگی طبیعتاً خودم را متقاعد کرده بودم که دیوانه‌وار عاشق پسری در شهرم هستم. او خوش‌قیافه‌ترین پسری بود که می‌شناختم و با این که باهوش‌ترین نبود، بین دختران بسیار محبوب بود. حتی تصور جدایی از او برایم غیرممکن بود بنابراین به درخواست شرکت در برنامه تبادل وستون فکر هم نمی‌کردم. اما در حیاط مدرسه، در زنگ‌های تفریح در مورد هیچ موضوعی جز این برنامه صحبت نمی‌شد. از بین دوستان من مونیک از همه بیشتر شانس رفتن داشت. او خیلی دوست داشت برود و بهترین دانش‌آموز کلاس‌مان بود. این از نظر کمیته انتخابی به ریاست معلم انگلیسی من و اعضایش که شامل اعضای شورای اولیا و مربیان، معلمان دیگر، شهردار، کشیش کاتولیک محل و کشیش پروتستان می‌شد هم پنهان نماند. اما صبح روز دوشنبه که قرار بود دانش‌آموز انتخابی اعلام شود فقط گفتند که هنوز تصمیم‌گیری صورت نگرفته است.

صبح پنج شنبه‌ آن هفته که در خانه بودم (در آن زمان پنج‌شنبه‌ها مدرسه تعطیل بود و در عوض شنبه‌ها نصف روز به مدرسه می‌رفتیم) معلم انگلیسی‌ام به خانه ما آمد. او آمده بود که مادرم را ببیند که با توجه به نمره‌های خوب من عجیب بود. به محض این که رفت مادرم با لبخندی رضایتمندانه صدایم کرد. کار بسیار مهمی با من داشت.

 528 بازدید