در این مطلب فصل چهارم کتاب بدون اضافه وزن را با هم مرور می کنیم. شما می توانید فصل سوم این کتاب را از اینجا مطالعه کنید.
دربارۀ غذا چه میتوان گفت؟
یادم میآید جلوی شیرینیفروشی ایستاده بودم و تلاش میکردم تا خشمی را که در من غلیان میکرد فروبنشانم. هم میخواستم از آن شیرینیهای خوشمزه بخورم و هم رانهای چاقم لاغر باشند. این همان دوراهی طاقتفرسایی بود که هر روز چند بار بر سر آن قرار میگرفتم و معمولاً شیرینی (یا بستنی، همبرگر یا سیبزمینی سرخ کرده) در این نبرد ارادهها بر من غالب میشد.
اما آن روز با بقیه روزها فرق داشت. از احساس ناتوانی خسته شده بودم.
به خودم گفتم: «من قبلاً لاغر بودهام پس باز هم لیاقت آن را دارم که لاغر باشم. من لیاقت آن را دارم که غذاهایی را که از آنها لذت میبرم بخورم و باز هم لاغر باشم!».
پس از این ابراز وجود شجاعانه، به جلوی پیشخوان رفتم و یک شیرینی سفارش دادم تا با خودم ببرم. در نهایت شگفتی، فقط یک عدد شیرینی خریدم. سرم را بالا گرفتم، به سمت اتومبیلم رفتم و شیرینی عزیزم را خوردم.
با این حال، من فقط به خوردن شیرینی بسنده نکردم بلکه از مزۀ آن هم لذت بردم، هر تکۀ چسبنده از آن را مزه کردم و اصلاً احساس گناه نکردم. آن زمانِ شیرین را برای لذت بردن از آن شیرینی استفاده کردم. این تجربه، نقطۀ برگشت من از مسیر غذا خوردنهای ناآگاهانه بود. آن روز همان روزی بود که من از آن به بعد اضافه وزن خود را کاهش دادم و باورهای منفی خودم نسبت به غذا را کنار گذاشتم.
خوردم و لاغر شدم!
من تمرینِ خوردن هر چیزی که میخواستم را چندین ماه ادامه دادم. اما مقدار غذایی که میخواستم نسبت به گذشته متفاوت بود. من هنوز هم از همان تنوع غذایی شامل خوراکیهای پرکالری که همیشه در لیست رژیمیها جزء «موارد ممنوعه» هستند لذت میبردم. اکنون دیگر میتوانم یک بستنی گردویی عالی را تمام کنم و بعد مثل گذشته دیگر به دنبال دومی یا سومی نروم.
به طرز معجزهآسایی، من وزن از دست دادم، شاید نیم کیلوگرم در هفته، اما خب هر چه که بود وزن کم میکردم و ظاهراً وزنی که کم میشد دوباره برنمیگشت.
بالاخره موفق شدم!
من به طور مستمر در طول یک سال پس از پیروی از بینشی که به دست آورده بودم و ابراز وجود شجاعانهام در آن شیرینیفروشی، وزن از دست دادم. تغییرات شخصی مثبت و شگفتانگیز بسیاری را تجربه کردم که باعث افزایش عزت نفس من شدند و مرا از چنگ بسیاری از نگرشهای منفی نجات دادند.
همچنین من در طی یک سال از سایز شانزده به سایز شش رسیدم و زندگی من در جنبههای مختلف به تدریج بهتر شد. سالهای زیادی گذشته است و من هرگز با افزایش وزن مواجه نشدهام. و دقیقاً همان چیزی را که میخواهم و هر زمانی که میخواهم میخورم.
تجربۀ من مانند یک راز شخصی باقی ماند تا این که به دانشگاه برگشتم و روانشناسی خواندم. هنگامی که سرانجام فهمیدم چرا به موفقیت دست یافته بودم، زنان دیگری را هم که تجربۀ مشابهی داشتند پیدا کردم. آنوقت بود که فهمیدم که روش کاهش وزن من نوعی خوششانسی محض نبوده است. در حقیقت، به نظر میرسید که این روش تنها ابزار ارزشمند برای کاهش وزن دائمی است. من از آن زمان به بعد روی ساده کردن این شیوه و آموزش آن به دیگران کار کردهام.
غذای راضی کننده
حالا بیایید سناریوی دیگری را در نظر بگیریم. بروید و یک نان خامهای بیاورید. حالا بنشینید و رنگ و بافت آن را بررسی کنید. آن را بو کنید و خود را در معرض رایحۀ خوش آن قرار دهید. به آرامی آن را بخورید و هر تکۀ خوشمزۀ آن را مزه کنید. می توانید به خودتان بگویید: «برای من مشکلی نداره که این شیرینی را بخورم و لذت ببرم». به خودتان اجازه ندهید که احساس گناه شما را از پای در بیاورد.
وقتی که میل خود را با یک نان خامهای برآورده کنید، تمام آن کالریهای اضافی غذاهای دیگر را که بدنتان واقعاً نمیخواهد و نیاز ندارد حذف کردهاید. اکنون مجدداً نسبت به غذا قدرت و تسلط بیشتری پیدا میکنید زیرا این خودتان هستید که تصمیم میگیرید چه میخواهید و چه نمیخواهید. بدن شما میداند که کدام غذا میل شما را برآورده میکند و شما را به آن غذا وصل خواهد کرد. من این غذاها را غذاهای «راضی کننده» مینامم.
از خودتان بپرسید: «آیا این شیرینی خامهای (یا هر خوراکی دیگری که هوس کردهاید) راضی کننده است؟ اگر جوابتان به این سؤال مثبت است، پس آن را بخورید و لذتش را ببرید.
غذای گول زننده
با این حال، نوع دیگری از غذاها هم وجود دارند که باید به آنها هم بپردازیم: «غذاهای گول زننده». سر و کلۀ گول زنندههای بدجنس در صحنهای مانند صحنۀ زیر یافت میشود: یک بار دیگر فرض کنید در خانهاید و مشغول کار خود هستید. به خودتان میگویید: «گرسنمه ولی نمیدونم چی بخورم». پس در یخچال را باز میکنید و تکه مرغی که از قبل باقی مانده، مقداری کیک گیلاسی و کمی سالاد میوه را از بین سایر موارد دلچسب دیگر پیدا میکنید.
به خودتان میگویید: «خب، همۀ اینها خیلی خوب هستند، پس از هر کدام فقط یک ذره میخورم». ولی یک ساعت بعد، باز هم به دنبال چیزی هستید که میلتان به خوردن را فرو بنشانید اما هیچ غذای خاصی به ذهن شما نمیرسد. بارها و بارها غذا خوردهاید و باز هم گول خوردهاید. غذایی را خوردهاید که کالریهای بسیاری را به بدن شما وارد کرده اما میل شما را برآورده نساخته است.
در این وضعیت، کار درستی که باید انجام دهید این است که قدری تامل کنید و ببینید قبل از آن که در یخچال را باز کنید چه انگیزههایی داشتهاید. شاید در واقع اصلاً غذا نمیخواستید. اگر این گونه است، ببینید واقعاً چه میخواستید. در ذهن خود بگردید و با خودتان صادق باشید. آیا به استراحت نیاز دارید؟ آیا از شغل یا روابط فردی خود ناراضی هستید؟ سعی کنید مشخص کنید که به چه چیزی نیاز دارید تا بتوانید کنترل بیشتری روی وضعیت خود پیدا کنید.
برخی اوقات، نمیتوانید این نیاز را شناسایی کنید. ممکن است در اعماق وجود شما نهفته شده باشد یا شاید هم پرداختن به آن در آن لحظه برای شما بیش از حد دردناک باشد. اگر شرایط شما این گونه است، به جای این که سراغ غذاهای گول زننده بروید برای خوشحال کردن خود یک کار خوشایند انجام دهید. مثلا خودتان را به یک حمام عالی دعوت کنید، به یکی از دوستان خود زنگ بزنید، موسیقی گوش کنید، برای دیگران نامه بنویسید یا پیادهروی کنید.
خوردن بی قید و بند
همین طور که استفاده از برچسبهای راضی کننده و گول زننده برای غذاهای مختلف را تمرین میکنید، نوعی حس قدرت جدید را در زندگی خود کشف خواهید کرد. مراجعین من در اغلب موارد پس از آن که استفاده از این روش را آغاز میکنند شاهد نوعی حس آرامش بی حد و حصر هستند.
هنگامی که وندای ۵۴ ساله که عادت داشت رژیم بگیرد، از این شیوه خبردار شد، به شدت گریه کرد و گفت احساس میکند که یک روح شیطانی از بدن وی خارج شده است. وندا ابتدا دریافت که به کارگیری این روش برای عادتهای غذایی دشوار است زیرا طرز فکر او در تمام طول عمرش این گونه بود که «حتی نگاه کردن به غذاهای پرکالری هم انسان را چاق میکند!». اما ارادهاش بسیار قوی بود و به تدریج این «روح پلید» را از درون خود اخراج کرد. و در نهایت در زمینۀ تشخیص دادن غذاهایی که واقعاً میخواست بخورد از سایر غذاها به مهارت دست یافت و دیگر کاری به میزان کالری آنها نداشت.
درک تفاوت بین غذاهای راضی کننده و غذاهای گول زننده به شما اجازه میدهد همان چیزی را بخورید که واقعاً میخواهید. خوردن غذایی که میخواهید کلید اصلی شما برای دستیابی به ظاهری است که میخواهید. این همان رفتاری است که انسانهایی که به طور طبیعی لاغر هستند از آن برای مدیریت غذا خوردن خود استفاده میکنند، هر چند که این کار معمولاً به صورت ناخودآگاه انجام میشود. غذا خوردن بر اساس هوسهای ناشی از احساسات منفی مثل عصبانیت، ترس و دلآزردگی باعث میشود که هیچ گونه رضایت بلندمدتی به دست نیاورید.
علم تغذیه جایگاه خودش را دارد
مثالهایی که تا به حال زدم از خوراکیهایی مثل شیرینی و بستنی بودند که معمولاً دارای ارزش غذایی پایین در نظر گرفته میشوند. اما من در اغلب موارد، با دید مثبت به آنها نگاه میکنم چون این دید مثبت برای محو کردن ترس و پیوندهای منفی که با این قبیل خوراکیها ایجاد کردهایم ضروری است. این خوراکیها وقتی در یک دسته جدا قرار میگیرند قدرت و سلطه زیادی بر ما پیدا میکنند.
البته، این مسأله درست است که شما فقط با مصرف کیک و شیرینی و بستنی نمیتوانید زنده و سالم بمانید. اما اگر از این خوراکیها محروم شوید، احتمالاً میل خیلی شدیدی به آنها پیدا خواهید کرد. پس میبایست به خودتان اجازه دهید آنچه را که میخواهید بخورید تا بر میل خوردن آن که همیشه همراه شما است غلبه کنید.
این حق را دارید که بگویید نه!
غذا در اغلب موقعیتهای اجتماعی حضور پررنگی دارد. این مورد را در نظر بگیرید: شما به یکی از دوستان خود سر میزنید تا کمی با او گپ بزنید. اصلاً به غذا فکر نمیکنید، ذهن و بدن شما به طور کامل احساس رضایت دارند. اما دوست شما میگوید که تازه یک کیک توت فرنگی درست کرده است و میرود تا یک برش عالی از آن را برای شما بیاورد. دوستتان کیک را جلوی شما میگذارد و منتظر تحسین و تشکر شما است.
ذهن شما به سرعت انبوهی از افکار را زیر و رو میکند. شما نمیخواهید آن کیک را بخورید اما در عین حال نمیخواهید تعارف دوست خود را هم رد کنید و آن کیک توت فرنگی هم بینهایت خوشمزه به نظر میرسد. شما باید با دوستتان و با خودتان رک باشید. البته مجبور نیستید برای پشت سر گذاشتن چنین وضعیتهایی احساسات دیگران را خدشهدار کنید.
مثلاً میتوانید بگویید: «جین عزیز، به نظر میرسه خیلی عالی باشه اما من الآن سیرِ سیرم. امروز صبحانه را دیر خوردم و البته صبحانۀ مفصلی هم بود. آنقدر دست پختت خوبه که نمیخواهم این کیک خوشمزه را از دست بدم. اگر با خودم ببرمش خونه بخورم ناراحت نمیشی؟ میخوام اشتهام باز بشه تا از خوردن هر ذره از این کیک عالی لذت ببرم».
به این ترتیب هر دو طرف راضی خواهند بود. جین کاملاً مورد تحسین قرار میگیرد و شما هم مجبور نمیشوید چیزی را که نمیخواهید بخورید. بهتر از همه این که میتوانید این کیک خوشمزه را بعداً یعنی زمانی که واقعاً دلتان خواست بخورید.
شرح حال یک عاشق شیرینی
تری، یکی از زنان جوان حاضر در گروه من، به ما گفت که این روش چگونه برای او جواب داده است. او عاشق کیک شکلاتی بود و عمیقاً در حس «رعایت رژیم غذایی» که اغلب ما را به ستوه آورده غرق شده بود و به همین خاطر این کیکها را کاملاً از زندگی خود کنار گذاشته بود. البته مهمانیها برای او استثنا محسوب میشدند! و در این شرایط هر تکه کیکی که میخورد احساس گناه میکرد.
تری شجاعانه این تئوری را امتحان کرد که اگر چیزی را که میخواهید بخورید، روند خوردن شما متعادل باقی خواهد ماند. او به خودش اجازه داد تا مقداری کیک شکلاتی بخورد و هر یک از این کیکها با احساس گناه کمتر نسبت به قبل خورده میشد. پس از دو هفته، او مشاهده کرد که هوس وی نسبت به کیک شکلاتی به طور قابل ملاحظهای کاهش یافته است. او اکنون برخی اوقات یک یا دو تکه کیک میخواهد و میل او به افراط در خوردن کیک به طور کامل فروکش کرده است.
او همچنین به این نتیجه رسید که بدنش به تدریج غذاهای سالمتری را طلب میکند: سبزیجات، میوهها و غلات کامل. گرایش به سمت غذاهای سالم معمولاً هنگامی روی میدهد که شما مقاومت در برابر «غذاهای ممنوعه» را کنار بگذارید.
من همواره دیدهام که این روش جواب میدهد. هنگامی که افکار منفی خود در مورد غذا را کنار میگذارید و این فرصت را به بدن خود میدهید که حرف خودش را بزند، بدنتان شما را به سمت غذاهای خوب هدایت خواهد کرد. این به آن معنا نیست که دیگر اصلا هوس خوردن بستنی پیدا نخواهید کرد. شما بایستی روح خود را هم مانند بدنتان تغذیه کنید و برخی مواقع بستنی دقیقاً همین کار را برای شما انجام خواهد داد.
ادامه دارد. برای مطالعه فصل پنجم این کتاب اینجا را کلیک کنید.
589 بازدید